نگاهی به سه فیلم سال 2016:
آریان گلصورت
خولیتا (پدرو آلمودووار): پس از کمدی ناموفق و ناامید کننده من بسیار هیجان زدهام (2013)، آلمودووار بار دیگر به ناحیه قدرت خود بازگشته است. یک ملودرام رازآلود که داستانش مانند تعدادی از مهمترین آثار فیلمساز، حول رابطه مادری با فرزندش شکل میگیرد. مادری که فراق و بیخبری از دخترش او را به مرحله فروپاشی رسانده است. خولیتا با روایتی سیال، بخشهایی از زندگی پر فراز و نشیب زنی را به تصویر میکشد که همراه با مخاطب در خاطرات و گذشتهاش سفر میکند و لحظههای اغلب تلخ و گاه شیرینی را که پشت سر گذاشته به یاد میآورد. فیلمی که تاثیر انتخابهای انسان و رخدادهای غیرقابل پیشبینی بر زندگی را در قالب داستانی پر احساس به تصویر در میآورد. تاثیر اتفاقهای ویرانگری که تقدیر پیش روی انسانها قرار میدهد و تصمیماتی که افراد برای کنار آمدن با سرنوشت و درد تحمیل شده از سوی آن میگیرند. ماندن و یا رفتن. گفتن یا سکوت کردن. از دست دادن یا ندادن. تغییر کردن یا نکردن. بخشیدن یا انتقام گرفتن. تسلیم شدن یا ادامه دادن و شاید مهمتر از همه اینها، به یادآوردن و یا فراموش کردن. خولیتا روایت تازه آلمودووار از رنج انسان بودن است. فیلمی درباره فقدان، احساس گناه و تراژدیای که نه از دل اسطورهها، که از میان لایههای زندگی یک زن در گذر سالها بیرون میآید. وقتی او در بنبستِ در هم تنیده شدن بازههای زمان، گرفتار سوگ و اندوه میشود و راهی جز روبهرو شدن با گذشته برایاش باقی نمیماند. گویا برای کنار آمدن با ذات بیرحم زندگی و طوفانهایی که هر لحظه ممکن است بخشی از داشتههایت را بگیرند و هرگز پس ندهند، راهی جز روبهرو شدن با واقعیت وجود ندارد. از طرفی خولیتا، همانطور که انتظار داریم فیلمی چشمنواز است. آلمودووار با استفاده از تمهیدات بصری و تصاویر گاه رویاگونهاش، ما را با شخصیتهایش همراه کرده و اجازه نمیدهد پراکندگی حاصل از شیوه روایتاش، باعث عدم ارتباط مخاطب با داستان شود. خولیتا اگر چه مانند فیلمِ غریب پوستی که در آن زندگی میکنیم (2011) ایدههای تکاندهنده ندارد و در آن از ساختار منسجم آثار شاخصی چون با او حرف بزن (2002) و یا بازگشت (2006) خبری نیست، اما لحظاتی دارد که یادآور دوران باشکوه کارنامه خالقش است. آلموددوار بار دیگر با خلق اتمسفری سحرانگیز، بحرانی انسانی را روایت کرده است.
کافه سوسایتی (وودی آلن): مولف بزرگ سینمای جهان بار دیگر سراغ یک قصه ساده و آشنا رفته است. یک مثلث عشقی در آمریکای دهه سی و شخصیتهایی که میان غرب و شرق، دو شهر و دو شیوه متفاوت نگاه به زندگی سرگردانند و باید دست به انتخاب بزنند. انتخابهایی که میتوانند حسرتهای فراوانی را نیز در پی داشته باشند. داستان این فیلم شباهتهای فراوانی با کمدی رمانتیکهای سینمای کلاسیک و برخی از آثار خود استاد دارد، اما چنان با ظرافت و شیرین روایت میشود که همچنان تازه به نظر میرسد. آلن در کافه سوسایتی از یک قصه ظاهرا تکراری و کلیشهای، آشنازدایی کرده و اینگونه مخاطب را به هیجان میآورد.وقتی او در جایگاه راوی، ماجرای عاشقانهای را در نیویورک و هالیوود به روانترین شکل ممکن پیش میبرد، مخاطب را درگیر پیچیدهنماییهای بیهوده نمیکند و با ایجاز هنرمندانه و دیالوگهای بامزه و دو پهلو ما را پای یک حکایت دلنشین مینشاند. در کافه سوسایتی درست همانطور که انتظار داریم، خبری از مقدمهچینیهای طولانی نیست و اتفاقها به سرعت جلو میروند و با تفسیرهای موجز و منحصر به فرد استاد همراه میشوند. فیلمی که هم به اندازه کافی تعلیق و غافلگیری دارد و هم با رویکرد هجوآمیزش زرق و برق پوشالی زندگی را نفی کرده و دلبستگیهای انسانها به مذهب و جریانهای فکری، سیاسی و اقتصادی را دست میاندازد. وقتی شخصیتها در دو راهی انتخاب میان موفقیتهای مادی و فردی را که دوست دارند قرار میگیرند، یا باید به ندای قلبشان گوش دهند و یا در بهترین حالت چارهای ندارد جز فاصله گرفتن از یکدیگر و حفظ عشق در رویاهایشان. آنجاست که از عشق، تنها یک خاطره خوش باقی میماند و نه چیزی دیگر. نکته قابل توجه اما غنای بصری ویژه کافه سوسایتی است که این فیلم را نسبت به آثار اخیر آلن تا حدودی متمایز میکند. حاصل اولین همکاری ویتوریو استورارو با وودی آلن استفاده چشمنواز از رنگ و نور است که نشان میدهد آنها همچنان و در این سن و سال سلیقه، مهارت و شور خود را نسبت به ذات سینما حفظ کردهاند.
او (پل ورهوفن): یکی از فیلمهای محبوب این روزهای منتقدان جهان که در بخش مسابقه جشنواره کن نیز حاضر بود و از طرف فرانسه به آکادمی اسکار معرفی شده است. تریلری روانکاونه و به دور از محافظهکاری که البته بر خلاف آنچه دربارهاش میگویند، چندان هم پر رمز و راز نیست! ورهوفن با این فیلم پس از یک دهه بار دیگر پشت دوربین یک اثر سینمایی قرار گرفته و این بار نیز مانند فیلمِ شاخص کارنامهاش، غریزه اصلی (1992)، به رابطه هوش زنانه و جنایت پرداخته و زنی نامتعارف را به تصویر میکشد که به شیوهای نامعمول به دنبال اثبات هویتاش است. نقطه آغاز داستانِ فیلمِ او یک تجاوز جنسی است. اما آنچه این فیلم را متمایز میکند، جنس برخورد شخصیت اصلیاش، در جایگاه قربانی، با این اتفاق است. میشل (ایزابل هوپر) زنی است که انگار دچار بحرانِ روحی و اسیر روزمرگی شده و به همین دلیل از اتفاقی که رخ میدهد استفاده کرده تا چیزی شبیه به یک بازی را طراحی و اجرا کند. بازیای که بار دیگر به زندگیاش هیجان و معنا میبخشد. او نه تنها پس از تجاوز ماجرا را به پلیس گزارش نمیدهد، بلکه منتظر لحظهای میماند تا بتواند خود هویت فرد متجاوز را آشکار سازد. پروسهای که برای او حکم تلاش برای رسیدن به حسی را دارد که به نظر میرسد در زندگیاش غایب است. اما او از سوی دیگر، فیلمی درباره مبارزه یک زن با جامعه بیمار اطرافش است. جامعهای که البته خود او نیز در پلیدیاش سهم دارد. این فیلم روابط انسانی بیمارگونهای را به تصویر میکشد که در هم تنیده شدهاند. جامعهای که همچون گرداب شهروندانش را به درون خود میبلعد و رذالت در آن موج میزند. البته او جنبههای مختلفی دارد و میتوان از زوایای متفاوت آن را بررسی کرد. احتمالا به همین دلیل نیز تا این اندازه مورد توجه منتقدان قرار گرفته است. به هر ترتیب این فیلمی است که میتوان دربارهاش زیاد صحبت کرد! درست بر خلاف فیلمِ درخشان امسال یعنی هر کسی چیزی میخواهد (ریچارد لینکلیتر) که فرم چیرهدستانهاش را با تواضع در خدمت جهانبینیاش میگیرد و در ظاهر سادهتر و در نهان پیچیدهتر از آن است که بتوان در موردش دست به معناسازی زد. ویژگیای که باعث میشود آنچنان که شایسته بود مورد توجه رسانهها و جشنوارهها قرار نگیرد. اما در مورد فیلمِ ورهوفن باید گفت که هم جنبه روانکاوانهاش و هم جنبههای اجتماعی، اخلاقی و معماییاش، آنگونه که ادعا میشود عمق پیدا نکردهاند و فیلم هرگز نمیتواند انتظاراتی را که در مخاطب ایجاد میکند به شیوه قابل قبولی پاسخ دهد. از این رو با فیلمی متوسط طرف هستیم که خیلی راحت میتوان آن را به عنوان اثری سطح بالا جا زد، در حالی که هرگز چنین نیست. حتی حضور ایزابل هوپر نیز آن طور که در اظهار نظرها میخوانیم چشمگیر نبوده و فاصله زیادی با نقشآفرینیهایش در معلم پیانو (2001) و آثار کلود شابرول دارد. در نهایت باید گفت که حضور یک بازیگر شصت و سه ساله در چنین نقشی قانع کننده نیست و به سختی میتوان آن همه ماجرا را در حضور او پذیرفت!
+ نوشته شده در چهارشنبه نوزدهم آبان ۱۳۹۵ساعت 9:8  توسط آریان گلصورت
|
یادداشتهایی درباره چند فیلم از سینمای ایران...
ما را در سایت یادداشتهایی درباره چند فیلم از سینمای ایران دنبال می کنید
برچسب : آلمودووار,سوسایتی, نویسنده : aryangolsoorat بازدید : 155 تاريخ : دوشنبه 22 آبان 1396 ساعت: 14:36